مهرسامهرسا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

روزشمار زندگی نفس مامان و بابا

یک سالگی مهرسا جون

امروز روز تولد و یکسالگی مهرسا جون هست به قول نیما یوشیخ دخترم یک بهار               یک تابستان                           یک پاییز                                      و یک زمستان را دیدی                                               از این پس همه چیز تکراری است               &nb...
8 بهمن 1394

یازده ماهگی مهرسای عزیز

مهرسا 6 دی ماه برا اولین بار به تنهای برای چند لحظه رو پای خودش وایساد و دست زد عزیزم مهرسا جان امشب شما  پشت بابای تکیه داده بودی.نمی دونم برا یه لحظه چه اتفاقی افتاد که از پشت افتادی خیلی خیلی بد سرت خورد به زمین  بمیرم برات خیلی گریه کردی باعث زمین خوردنت من بودم منو ببخش کارها و حرفهایی که مهرسا خانم تا یازده ماهگیش یاد گرفته اینا هستن :  ماما (مامان)، بابا ، بوفففف ، دَدَ (دردر) نیییی (نیست)، دا (داغ) ، به به ، ممَ (ممه) ، دس (دست)، لالا. با دست کِل می زنه ، دودستی دست می زنه ، در کشوها رو باز می کنه ، از تخت میاد پایین ، کنار مبل رو می گیره راه می ره ، وسایلش رو از تو سبد خالی می کنه و دوباره می ری...
8 دی 1394

بای بای کردن مهرسا

سلام به مهرسای گلم گل دخملم دیروز یعنی 28 آذر برا اولین بار برا بابا جونش بای بای کرد و برا اولین بار گفت دس   ...
30 آذر 1394

دسته گل مهرسا خانم

امروز یکشنبه مهرسای عزیزمون یاد گرفته که دو دستی دست بزنه  آفرینننننننننننننننننننن یه دسته گل هم به آب داده ، رفته سر کمد آشپزخونه و یک راست هم ظرف فلفل قرمز رو دیده و ... ...
22 آذر 1394

ده ماهگی مهرسا جووون

مهرسا جون امروز ده ماهش تموم شده و وارد یازده ماهگیش شده  دو تا دندون بالاییش هم داره میاد بیرون ، مهرسا هم خیلی اذیت میشه و بی قراری میکنه  چند روزه که یاد گرفته بگه بابا بابا بابا مهرسا جدیدن یاد گرفته لبه تلویزیون رو می گیره و یواش یواش راه می ره از روروک هم اصلا خوشش نمیاد اخه نمی تونه ورجه وروجه کنه فداش ...
8 آذر 1394

نه ماهگی مهرسا جان

این دخمل خوشکل که می بینید جیگر مامان باباشه دخملمون یه کم شیطون شده.نه نه از یه کم به در هست خیلی شیطونه هر جا بالشت می زارم که نتونه بره اخرش می بینم به هر طریقی که بوده رد شده یه بار هم خیلی راحت رفت بین دوتا مبل و گیر افتاد بعد گیر افتادن گریه می کنه که بیرونش بیارم.من وقتی قیافش رو دیدم خندم گرفت می بینم خودش هم داره می خنده با زمستون هم در کل مشکل داره هر وقت می خوام لباس کنم تنش خیلی گریه می کنه  الان هم خوابه وگرنه اجازه نمی ده که من بشینم پای کامپیوتر راستی تا یادم نرفته مهرسا جان دستش رو به لبه تلویزیون می گیره و بلند می شه ماشالله به دخترمون ...
8 آبان 1394